مفاهیم بنیادی روند در تحلیل تکنیکال
روند همیشه با جهت حرکت قیمت در بازار برابر است، اما برای تحلیل کردن این روند نیاز به تعدادی تعاریف دقیق تری داریم. در کل هیچ وقت یک روند ثابت و در یک خط راست حرکت نمی کند
و همیشه فراز و فرودهایی دارد. تغییر روند را یک سری اشکال به ما نشان میدهند؛ مانند قله ها و دره ها که قیمت را بالا و پایین می کنند. یک تحلیلگر بنیادی میبایست از دانش بالایی در زمینه اقتصاد، علوم مالی و سرمایهگذاری برخوردار باشد تا بتواند اطلاعات مربوط به اوضاع اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی را تحلیل کند. وی همچنین میبایست قدرت تجزیه و تحلیل صنایع مختلف، گزارشهای مالی شرکتها و کیفیت مدیریتی آنها را داشته و همچنین، قادر به پیشبینی عملکرد آتی شرکتها و ارزش ذاتی آنها بر طبق مدلهای ارزشگذاری باشد. تحلیلگر بنیادی در مرحله اول میبایست به خوبی شرکت را بشناسد و سپس، به تجزیه و تحلیل بپردازد. شناسایی شرکت از طریق آشنایی با فعالیتهای شرکت، محصولات و خدمات آن، جامعه هدف و مشتریان شرکت و در نهایت، منابع تهیه مواد اولیه مورد نیاز شرکت است. منابع اطلاعاتی که یک تحلیلگر بنیادی مورد استفاده قرار میدهد، عبارت است از: گزارشهای مالی شرکت (شامل صورتهای مالی، ترازنامه، صورت سود و زیان، صورت جریان وجوه نقد و صورت سود و زیان جامع و...)، گزارش هیئت مدیره و یادداشتهای توضیحی، سایتها و منابع آماری معتبر داخلی و جهانی (برای به دست آوردن اطلاعاتی نظیر قیمت مواد اولیه مانند متانول و...)، گزارشهای مالی شرکتهای رقیب یا شرکتهای بالادستی و پاییندستی، بررسی تحلیل سایر تحلیلگران، مصاحبه مدیران شرکت، برنامه بودجه کشور، اخبار و خبرگزاریهای مربوطه و.... تحلیلگر بنیادی با تجزیه و تحلیل چرخه عمر صنعت و چرخه تجاری شرکت به ارزیابی رشد بالقوه شرکت میپردازد. وی همچنین میبایست کلیه خبرهای صنعت مورد تحلیل، خبرهای اقتصادی داخلی و جهانی مؤثر بر آن صنعت و خبرهای مؤثر بر وضعیت مالی شرکت مربوطه را مدنظر قرار دهد. تحلیلگر بنیادی پس از بررسی وضعیت صنعت، اقتصاد و بازار، در صورت بالا بودن بازدهی آن صنعت در چرخه اقتصادی، به تجزیه و تحلیل صورتهای مالی شرکت خواهد پرداخت. صورتهای مالی، محصول فرآیند حسابداری به شمار رفته که بر مبنای استانداردهای حسابداری و مکانیسمهای نظارتی تهیه شدهاند. تهیه صورتهای مالی باید به نحوی باشد که عملکرد مالی و نیز، انعطافپذیری مالی واحد تجاری را به نحو مطلوبی به تصویر بکشد تا بتواند اطلاعات مفیدی در اختیار سرمایهگذاران فعلی و بالقوه قرار دهد. تحلیلگر بنیادی با تجزیه و تحلیل صورتهای مالی، به ارزیابی ریسک و بازدهی شرکتها میپردازد. یکی از مهمترین بخشهای تجزیه و تحلیل صورتهای مالی، توانایی بازپرداخت بدهیها است، زیرا توانایی بازپرداخت بدهیها نشانگر توانایی پوشش بدهیهای شرکت است. یک تحلیلگر بنیادی همچنین جهت تخمین قدرت سودآوری یک شرکت در آینده، به تجزیه و تحلیل بازده سرمایه آن شرکت بر مبنای عایدات آن و نسبت به سطح منابع تأمین مالی شرکت میپردازد. بخش مهمی از تجزیه و تحلیل صورتهای مالی را میزان سوددهی شرکت تشکیل میدهد که خود در تعیین ارزش، توانایی بازپرداخت بدهیها و نقدینگی شرکت نقشی اساسی ایفا میکند. همچنین، تجزیه و تحلیل صورت جریان وجوه نقد، تحلیلگر را در ارزیابی شرکت برای پرداخت تعهدات، پرداخت سود به سهامداران، افزایش ظرفیت و ارتقای تأمین مالی و کیفیت سود و همچنین، پیشبینی نقدینگی آتی یاری میکند. تحلیلگر بنیادی پس از بررسی تمامی موارد فوق و با تلفیق آنها با مدلهای ارزشگذاری، ارزش ذاتی شرکت را تخمین زده و آن را با قیمت فعلی مقایسه میکند. بنابراین، اگر قیمت سهام یک شرکت کمتر از ارزش واقعی آن باشد، اقدام به خرید و اگر بیش از ارزش واقعی آن باشد، اقدام به فروش سهم میکند.
تحلیل بنیادی یا تحلیل تکنیکال؟
یک تحلیلگر تکنیکال معتقد است که همه عوامل مؤثر بر قیمت، اثر خود را بر روی نمودار قیمت نشان داده و با بررسی گذشته یک نمودار قیمتی، میتوان جهت حرکتی آینده قیمت سهام را پیشبینی کرد.
اما تحلیل بنیادی نیاز به دانش بالای علوم اقتصادی و مالی داشته و تحلیلگران بنیادی به ارزشگذاری بالا یا پایین سهام نیز توجه میکنند. تحلیلگران تکنیکال معتقدند که 80% رفتار بازار متأثر از حالات روانی افراد و 20% آن بر پایه منطق است. در حالی که یک تحلیلگر بنیادی معتقد است که 20% رفتار بازار بر پایه حالات روانی افراد و 80% آن بر پایه منطق است. اگر چه از دیرباز تحلیلگران بنیادی و تکنیکال با یکدیگر نزاع داشتند، اما هیچ یک نتوانسته بر دیگری غلبه کند. تحلیلگران تکنیکال میتوانند به منظور قوت بخشیدن به تحلیل خود، از نتایج تحلیلگران بنیادی استفاده کنند. تحلیلگران بنیادی نیز میتوانند با ادغام روش خود با تحلیل تکنیکال، زمان ورود و خروج بهتری برای معاملات تعیین نمایند. بنابراین، تحلیلگران با ترکیب این دو نوع تحلیل، میتوانند به موفقیتهای چشمگیری دست پیدا کنند. برای کسب اطلاعات بیشتر پیشنهاد میکنیم مقاله آموزش تحلیل تکنیکال را مطالعه نمایید.
تاثیر دانش تحلیل بنیادی بر عملکرد معاملاتی
با یادگیری تحلیل بنیادی در کنار سایر روشها، میتوانید تصمیمات بهتری اخذ کرده و شانس موفقیت خود را افزایش دهید. در ادامه با تحلیل بنیادی یا فاندامنتال بیشتر آشنا خواهید شد. بیشک سرمایهگذاری در شرکتی که بر آن اشراف کامل اطلاعاتی دارید، احتمال موفقیت بیشتری در مقایسه با حالتی دارد که شرکت نشناسید. تحلیل بنیادی یا همان فاندامنتال روشی است که با استفاده از آن میتوان به این اشرف اطلاعاتی دست یافت. در واقع در تحلیل بنیادی یک شرکت عواملی متعددی همچون «وضعیت مالی و سودآوری شرکت»، «محصولات تولیدی»، «رقبا»، «چشمانداز رشد بازار شرکت در آینده»، «قدرت نام تجاری شرکت»، «تیم مدیریتی»، «تامینکنندگان شرکت» و … بررسی شده و سپس نسبت به سرمایه گذاری در سهام آن شرکت تصمیمگیری میشود.
رویکردهای تحلیل بنیادی چیست؟
دو رویکرد مختلف برای تحلیل بنیادی وجود دارد: رویکرد بالا به پایین و دیگری رویکرد پایین به بالا.
- رویکرد بالا به پایین
رویکرد بالا پایین در واقع رسیدن از کل به جزء است. در این رویکرد ابتدا اقتصاد کلان مورد بررسی قرار میگیرد. سپس نوبت به تحلیل صنایع میرسد. در این مرحله، صنعت مناسب برای سرمایهگذاری مشخص شود. در انتها نیز از بین شرکتهای موجود در صنعت برگزیده، شرکتهای مختلف مورد بررسی قرار گرفته و بهترین شرکت از نظر بازدهی و سرمایهگذاری تحلیل و انتخاب میشود.
- رویکرد پایین به بالا
رویکرد پایین به بالا دقیقا عکس رویکرد بالا به پایین است. به این ترتیب که ابتدا شرکت بررسی میشود، سپس صنعت و اقتصاد کلان مورد بررسی قرار میگیرد.
نسبت های مالی در تحلیل بنیادی چیست؟
نسبت های مالی اعدادی هستند که با استفاده از مقادیر استخراج شده از صورت های مالی به دست میآیند. این نسبتها اطلاعات مفیدی درباره وضعیت شرکت ارائه میکنند و از این رو کاربرد زیادی در تحلیل بنیادی دارند. به عنوان نمونه از نسبت های مالی میتوان برای ارزیابی نقدینگی، میزان سودآوری و نرخ بازده شرکت استفاده کرد.
مهمترین نسبتهای مالی عبارتند از:
- نسبت سرمایه در گردش
نسبت سرمایه در گردش که به آن «نسبت جاری» نیز گفته میشود، از ﺗﻘﺴﯿﻢ داراییهای ﺟﺎری ﺑﻪ بدهیهای ﺟﺎری به دست میآید. به بیان دیگر این نسبت مالی نشاندهنده توانایی شرکت در پرداخت بدهیهای جاری خود با استفاده از داراییهای جاری آن است. به همین دلیل نسبت سرمایه در گردش، یک معیار مهم برای بررسی و اندازهگیری سلامت مالی واحد تجاری است. طلبکاران و سایر ذینفعان میتوانند با بررسی این نسبت، توانایی شرکت را در پرداخت بدهیهای خود در طی یک سال اندازهگیری کنند. نسبت سود هر سهم (EPS)
هنگامی که سهام یک شرکت را خریداری میکنید، در واقع شما مالک بخشی از آن واحد تجاری میشوید. لذا در صورتی که آن شرکت در آینده سود ایجاد کند، شما نیز متناسب با تعداد سهام خود از سود ایجاد شده بهرهمند خواهید شد. نسبت سود هر سهم (EPS)، همانطور که از نامش پیداست نشاندهنده سودی است که شرکت به ازای هر سهم خود ایجاد کرده و یا انتظار دارد که در آینده ایجاد نماید. برای محاسبه این نسبت، درآمد خالص شرکت بر تعداد سهام عادی موجود آن در طول سال تقسیم میشود.
- نسبت درآمد بر قیمت (P/E)
این نسبت به طور خلاصه P/E (بخوانید P به E) نامیده میشود. نسبت P/E بیان کننده مبلغی است که سرمایهگذاران حاضرند بهازای هر ریال از «سود هر سهم» شرکت پرداخت کنند. مقدار نسبت P/E از تقسیم قیمت سهام شرکت بر سود هر سهم (EPS) آن به دست میآید و یکی از متداولترین معیارهای ارزشگذاری سهام شرکتها در روش تحلیل بنیادی است.
- نسبت حقوق صاحبان سهام به کل بدهیها
اگر بدانید شرکتی که هدف سرمایه گذاری شما است بیش از حد وام گرفته است، چه میکنید؟ مطمئنا این موضوع میتواند حاشیه ایمن برای پرداخت بدهیها را کاهش دهد. هزینههای ثابت را افزایش داده و درآمد موجود برای سود سهام افرادی مانند شما را کاهش دهد و حتی باعث یک بحران مالی در شرکت شود.
مزایا تحلیل بنیادی چیست؟
– میتوان گفت تحلیل بنیادی برای سرمایهگذاریهای بلندمدت مناسب است. توانایی شناسایی و پیشبینی روند طولانی مدت اقتصادی یک شرکت در سرمایهگذاریهایی که با دید کوتاه مدت انجام میشود، معنا پیدا نمیکند.
– سرمایهگذاری بر اساس تحلیل بنیادی میتواند به شرکتهایی با داراییهای ارزشمند، ترازنامه قوی، درآمد پایدار و… کمک کند.
– یکی دیگر از مزایای تحلیل بنیادی، ارتقا درک کامل سرمایهگذاران از فرآیند تجارت است. پس از تجزیه و تحلیل دقیق بنیادی، یک سرمایهگذار با عوامل اصلی درآمد و سود یک شرکت آشنا خواهد شد. این درک خوب میتواند به سرمایهگذاران کمک کند تا از سرمایهگذاری در شرکتهایی که مستعد زیان هستند جلوگیری کنند. همچنین با درک بهتر از تجارت یک شرکت، سرمایه گذاران بهتر میتوانند آگاهی خود را برای دستهبندی سهام در گروه صنعت مربوطه خود افزایش دهند.
معایب تحلیل بنیادی چیست؟
– عیب اصلی تحلیل بنیادی را میتوان زمانگیر بودن و تخصصیتر بودن آن دانست.
– تحلیل بنیادی میتواند موجب غفلت از شرکتهای کوچکتر شود و توجه تحلیلگران را تنها معطوف به شرکتهای بزرگتر کند.
– نکتهی دیگری که تحلیل بنیادی دارد در واقع هیچ اطلاعات خاصی از زمان مناسب ورود به سهام نمیدهد. بر همین اساس باید از روش های دیگر تحلیل نظیر تحلیل تکنیکال و تابلوخوانی نیز در کنار آن کمک گرفت.
ثبت دیدگاه
0دیدگاه
دیدگاهی ثبت نشده است.
اولین نفری باشید که دیدگاهتان ثبت میشود.